۱۳۹۵ بهمن ۱۷, یکشنبه

دموکراسی از نگاه فارابی و ابن‌سینا/ مهران امیراحمدی


بعد از سقوط ساسانیان، اندیشمندان ایرانی تحت تأثیر آیین جدید(اسلام) که به زور شمشیر بر  مردم ایران تحمیل گشته بود،‌ نظرات گوناگونی درباره نظام‌های سیاسی و چگونگی ساخت قدرت ابراز کردند که بیشتر این نظریات حول محور خلافت، امامت، ولایت و یا مدینه‌ فاضله بیان شده است.
عدم توجه و نگاه انتقادی و منفی به مولفه‌ دموکراسی از جانب اندیشمندان دوره اسلامی بیش از پیش نشان از این دارد که ساختارهای عینی و ذهنی اندیشه اسلامی، اساسا در تضاد با رویکردهایی است که به قدرت عمومی منتهی می‌گردد.
قطعا این سوال برای خوانندگان در همین ابتدا پیش می‌آید که دموکراسی پدیده‌ای است مربوط به دنیای مدرن و اساسا طرح این موضوع هیچ موضوعیتی با آن دوره خاص ندارد. این در حالی است که هم فارابی و هم ابوعلی سینا به واسطه تسلط بر فلسفه‌ یونانی به صراحت از دموکراسی نام برده و سعی کرده‌اند آن بخش ازفلسفه‌ یونانی، یعنی «مدینه‌ فاضه‌ افلاطونی» را با آموزه‌های اسلامی تطبیق داده و با نقد صریح دیگر زوایای فلسفه‌ هلنی،  یعنی دموکراسی را به نقد غیر‌منصفانه بیارایاند.
چنین نگرشی بیش از پیش نشان از این دارد که شیوه تفکر اسلامی در تضاد اساسی با دموکراسی یا مردمسالاری بوده و تمام بسترهای لازم برای اندیشیدن آزادانه و گیتیانه را در جذمیت خویش می‌خشکاند. به دیگر سخن اندیشیدن در چارچوب‌های مذهبی، روایتی است الکن، منقطع و بی‌نتیجه، که بخش عظیمی از تاریخ کشورمان را در خود محجور کرده است. به جرات می ‌توان این دوره تاریخی را  «زمانه محجوریت اندیشه و تفکر» نامید.
ناگفته نماد در بخشی از کتاب «تواریخ» نوشته مورخ یونانی «هرودوت» که به پدر تاریخ ملقب گشته است به صراحت از بحث درباره دموکراسی میان سه سردار ایرانی بعد از سرکوب «گئوماتا»، به میان آمده است.۱
قطعا برخی ممکن است بر هرودت و شیوه تاریخ نگاری او خرده گیرند اما چنین کورسویی از منابع تاریخی حداقل نشان از این دارد که ایرانیان با موضوع دموکراسی کلاسیک، آن هم در بیش از دو هزار و پانصد سال پیش ،آشنایی داشته‌اند.۲
آنچه مسلم است موضوع دموکراسی بر قدرت و چگونگی ویرایش و برآمدن آن در قالب ارتباط حاکمیت با مردم معنا می‌گردد. چیزی که هیچ جذابیتی برای متفکرین اسلامی حداقل در دوره‌های تاریخی پیشین، نداشته است.
با این وجود متفکرانی چون « ابونصرفارابی»، «خواجه نظام الملک»، «امام محمد غزالی»، «ابوعلی سینا»، و «خواجه نصیرالدین طوسی» به روش‌های گوناگون باب سخن را در مقوله قدرت باز نموده‌اند. متأسفانه همانطور که اشاره شد، دامنه مفاهیم مطرح شده از مرز نصیحت‌نامه نویسی و اندرزهای مردم‌دارانه، تجاوز نمی‌کند و ما نمی‌توانیم نشانه‌هایی از تفکری انسجام یافته و دارای قرابت با اندیشه‌های دموکراتیک بیابیم. اما بد نیست که نگاهی به نظرات دوتن از این متفکرین که به صراحت درباره دموکراسی بحث کرده‌اند، بیاندازیم.
فارابی
یکی از اندیشمندان دوره اسلامی، حکیم ابونصر فارابی(۳۳۹-۲۶۰ ه.ق) است که می‌توان از او بعنوان تأثیرگذارترین متفکر اجتماعی در ایران و جهان اسلام نام برد. این فیلسوف سدهٔ میانه تحت تاثیر فلاسفه یونان باستان، اتوپیای ذهنی خویش را در قالب بحث رایج امامت مطرح کرده و سعی می‌کند تا عناصری از مدینه فاضله افلاطونی را با عناصر سیاسی آیین اسلام بیاراید. فارابی علی‌رغم احاطه نسبی به فلسفه یونانی و آگاهی از وجود نوعی دموکراسی کلاسیک در دولتشهرهای یونان باستان، آشکارا آن را برنمی‌تابد و با عنوان «مدینه جماعیه» یا «مدینه حریه» در توصیف دموکراسی می‌نویسد: «هیچ فردی از آن دیگر در احراز ریاست اولویت ندارد و بنابراین موقعی که ریاست آن به یک فردی از افراد اعطا شود برای این است که مطیع مردم است و به اصطلاح، مردم این کار را می‌کنند که بتوانند هر نوع خدمت و اراده‌ای را به او تحمیل نمایند و… و قهرا در این گونه مدینه‌ها آن کسی به‌معنی واقع جزء افاضل باشد یعنی آن گونه کسی که اگر به ریاست برسد کارها و اعمال آنها را ارزیابی کرده و به‌  سوی سعادت حقیقی رهبری می‌نماید، هیچگاه به ریاست نمی‌رسد و مردم زیر بار ریاست او نخواهند رفت»۳

فارابی به صراحت با اعلام مواضع شفاف، مخالفت خود را با یک نظام مردمسالار که مبتنی بر حاکمیت عامه مردم باشد، ابراز می‌کند و اصولا اعتقادی به رسیدن عامه مردم به مراتب بالای قدرت از طریق دخالت در سرنوشت خویش ندارد. چرا که به زعم او چنین نظامی موجب روی کار آمدن عوام و جاهلان در راس هرم قدرت می‌شود، چیزی که با اتوپیای فرضی و وهم‌آلود او در تضاد است. در واقع فارابی برآیند آرای جمعی را مخالف با حضور نخبگان مورد نظر او در مراتب نظام سیاسی می‌داند. البته فارابی بیش از پیش به زندگی اجتماعی و نقش افراد در اندامی واحد اعتقاد دارد. اما نگاه ژنریک او به امامی واحد که دارای ۱۲خصلت منحصر به فرد است نشان از آن دارد که او تحت تأثیر «افلاطون»، حکومت نخبگان را بر حکومت توده مردم ترجیح می‌دهد. دراتوپیای خیالی فارابی: « امام، رئيس اول مدينه فاضله است، رئيس امت فاضله ، رئيس همه قسمت معموره زمین است.»۴
البته جای خوشوقتی است که نگاه فارابی به تداوم حاکمیت موروثی نیست. چرا که به زعم او حاکم اگر شرایط مذکور را دارا نباشد، حکومت باید از جمعی تشکیل شود که افراد آن حداقل چند خصلت از شروط دوازده گانه را داشته باشند. او در این مواقع، حاکمیت شورای نخبگان را توصیه می‌کند. دوازده خصلت مورد اشاره فارابی برای حاکم و امام مدینه فاضله عبارتند از :
« ۱- نداشتن نقص عضو ۲-خوش فهم بودن ۳-حافظه قوی داشتن ۴- با ذکاوت بودن ۵-نیکو کلام بودن ۶-سخت کوشی در راه کسب علم ۷- پرهیز از پرخوری و دوری از لهو و لعب ۸-راستگویی ۹-پرهیز از کارهای ناپسند ۱۰- بی توجهی به پول ومادیات ۱۱-عدالت پروری و دشمنی با ستمگران ۱۲- اراده قوی داشتن و قاطعیت در انجام امور جاری .»۵
به هر حال، با توجه به مخالفت صریح فارابی با دموکراسی یا «مدینه جماعیه»، چنین می‌توان استنباط کرد که او وجدان جمعی جامعه و برآیند آرای عامه را در تضاد با حکومت نخبگان و فضلا می‌داند و اندیشه‌های دموکراتیک در آثارش جایی ندارد.
ابوعلی سینا
ابوعلی سینا (۳۷۰-۴۲۸ هـ. ق) وی یکی دیگر از عالمان دوره اسلامی است که درباره حاکمیت سیاسی اظهار نظر کرده است. این طبیب و فیلسوف سده میانه مانند سایر فلاسفه این دوره، نگاه مثبتی به دموکراسی یا «مدینه حریه »یا «جماعیه» ندارد و با مطرح کردن حکومت پادشاهی و استبدادی با نام «وحدانیته الریاسه»، پادشاهی را بهترین سیستم حکومتی برمی‌شمارد که مبتنی بر ریاست و انقیاد و فرمانبرداری کامل مرئوسین است.۶


او درباره دموکراسی می نویسد: «حکومت دموکراسی تساوی همه افراد در حکم بوده و مضرات و مواهب حکومت به نحو متساوی عاید همه می گردد. رییس چنین حکومتی توسط همه مردم یا روسای درجه دوم انتخاب می شود.»۷
آنچه از نظرات بوعلی درباره دموکراسی می‌توان استنباط کرد، این است که وی بیش از پیش تحت تأثیر محیط استبدادی خویش قرار گرفته  و هرج و مرج ناشی از عدم تمرکز قدرت در ممالک اسلامی موجب شده تا بوعلی دل به یک دیکتاتور مستبد در قالب نظام پادشاهی داشته باشد تا بتواند به هرج و مرج های زمانه پایان دهد. ناگفته نماند خود بوعلی تحت عنوان صدارت و وزارت در دستگاه آل بویه از نزدیک طعم قدرت را چشیده و این نزدیکی و قرابت بی تأثیر در نگرش او به مولفه قدرت، نیست.
وقتی«ابن سینا» اینچنین با مفهوم مردمسالاری برخورد می کند، بیش از این نمی‌توان از تودهٔ مردم و صاحبان قدرت انتظار داشت.
پی نوشتها
۱-هرودوت، تواریخ- ص ۲۱۸
۲- امیراحمدی، مهران. جدال دموکراسی با استبداد در ایران. ص۱۹
۳- فارابی. سیاست مدنیه ص ۱۸۹
۴- آرای اهل المدینه الفاضله. فصل ۲۸
۵- همانجا فصل ۲۸
۶- نفیسی، محمود. سیری در اندیشه‌های مسلمین.ص ۹۲

۷- همانجا ص ۳۹

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر