۱۳۹۵ آذر ۱۳, شنبه

آخوندزاده؛ هویت ایرانی در بستری سکولار/ مهران امیراحمدی


بررسی آرا و اندیشه‌های «میرزا فتحعلی آخوندزاده» (۱۲۹۳ – ۱۲۲۹) این متفکر سکولار و ایرانگرای پرشور و بی‌باک، اگرچه جذابیت‌های خاص خود را دارد ولی با توجه به پیچیدگی و تنوع افکارش، کاری بس دشوار و حساس است.
آخوندزاده پیشگام ادبیات مدرن، ناسیونالیسم ایرانی و بازتاب دهنده  تفکر سکولار- لیبرال غربی در ایرانِ فروخفته در جهل فرهنگی و ناکامی تاریخیِ ایرانیان در عهدِ قجری است. این نمایشنامه‌نویس و ادیب روشنفکر، بیش از هرکسی اندیشه‌هایش را در قالب نمایش‌نامه، مکتوبات انتقادی و نامه‌های ارسالی به دوستان و همفکرانش، بیان کرده و با عریان نمودن نظراتش،  صفحه جدیدی در تاریخ اندیشه سیاسی ایران می‌گشاید. برای شناخت جریان «تجدد»، «ناسیونالیسم ایرانی»، «ادبیات مدرن ایرانی» و… و انقلاب مشروطه، هیچ محققی بدون رجوع و مطالعه آثار او موفق به ارایه یک پژوهش استوار و بی‌نقض نمی‌گردد. نوشتار پیشرو تنها یک بررسی کوتاه از دریای اندیشه‌های اوست.
زندگی و شکل‌گیری شخصیت آخوندزاده
آخوندزاده در شهر «نوخه» جمهوری آذربایجان پا به عرصه گیتی نهاد ولی دوران کودکی را در قصبه «خامنه» تبریز و «گنجه» گذراند. او به لحاظ پایگاه خانوادگی از جایگاه نسبتاً خوبی برخوردار بود چرا که پدرش «میرزا محمد تقی» یکی از افراد متمول و محترم تبریز بود که به عنوان کدخدای قصبه خامنه نیز از او یاد می‌شود. اگرچه بعدها به شغل تجارت روی می‌آورد. او به خاطر جدایی مادر و مرگ زود هنگام پدر، کمتر حضور پدرانه را درک کرده و بیشتر نزد عموی مادرش «آخوند حاج علی عسگر» به عنوان فرزند خوانده در «ولی‌بیگی» از محال «النکوت» [۱] جمهوری آذربایجان رشد و نمو نمود. 
او درباره اجدادش می‌نویسد: «من اگر چه علی‌الظاهر ترکم اما نژادم از پارسیانست جدم حاجی احمد از رشت آمده در آذربایجان توطن اختیار کرده است، پدرم میرزا محمد‌تقی و من خودم در آذربایجان تولد و پرورش یافته‌ام.»[۲]
آخوندزاده تحت مراقبت آخوند علی عسگر، علی‌رغم میل باطنی به کسب علوم دینی پرداخته و قرار بود تا به درخواست او روحانی شود ولی یک اتفاق و آشنایی نه چندان ساده مسیر زندگی‌اش را تغییر داد. آشنایی و شاگردی او در محضر «میرزا شفیع واضح» در شهر«گنجه»، موجب شد که وی علاوه بر زبان‌های فارسی و عربی با ادبیات مدرن روسیه و فرانسه نیز آشنایی پیدا کند و تحت تلقینات و آموزش‌های میرزا شفیع، نگاه منتقدانه به دین و دستگاه روحانیت به خود می‌گیرد که درادامه از این ارتباط خواهیم گفت.
بعدها در بیست سالگی با مساعدت پدر‌خوانده‌اش به تفلیس رفته و در دایره مرکزی دولت روسیه در«قفقاز» استخدام [۳] و به تدریج در پست‌هایی چون منشی‌گری و مترجمی مشغول به کار می‌شود و حتی در دستگاه دولتی امپراطوری روسیه به درجه سرهنگی نیز می‌رسد.
آخوندزاده در تفلیس علاوه برآشنایی با زبان‌های خارجی با جریانات روشنفکری و انقلابی آشنا گشت و در کنار کارهای دولتی به مطالعه و نگارش متون ادبی روی آورد و در عرصه نمایشنامه‌نویسی از نوادر روزگار می‌گردد. به تعبیر فریدون آدمیت:
«او پیشروی فن نمایشنامه نویسی و داستان پردازیِ اروپایی است در خطه آسیا از عثمانی گرفته تا ژاپن، هرکس در این رشته از ادبیات نوین غربی گام نهاده دقیقاً بعد از او بوده است.»[۴]
آخوندزاده بسیاری از آرا و نظراتش را در قالب نمایشنامه به تصویر می‌کشد و تحت تأثیر رئالیسم ادبی، واقعیت‌های دردناک جوامع شرقی را بیان می‌کند و دیدگاه انتقادی خویش را به سنت‌های مذهبی، روحانیون متحجر و قدرت بر‌آمده از آنها معطوف می‌نماید.
برخی از نمایشنامه‌های انتقادی او عبارتند:«سرگذشت مرد خسیس» و… و«وکلای مرافعه» که در مجموعه نمایش‌های « تمثیلات» تجلی می‌یابند.
او در نمایشنامه‌هایش با استفاده از شیوه‌هایی چون طنز انتقادی و نگاه موشکافانه، به روابط اجتماعی آن روزها طعنه می‌زند و از ملعبه گشتن مردم توسط مستبدین و متحجرين طمع‌کار، دست به انتقاد می‌برد.
«انتشار تمثیلات که اولين اثر ادبی فارسی به زبان ساده مردم به شمار می‌رود گذشته از این که باب نمایشنامه‌نویسی را در زبان‌های ایرانی و فارسی گشوده است حاوی اولین رمان ایرانی نیز هست، داستانی که از نظر محتوی عمیقاً ایرانی و از نظر شکل کاملا اروپایی است.»[۵]
به هرحال نمایشنامه‌های آخوندزاده علاوه بر «تفلیس»، «باکو» و «سن پطرزبورگ»، بعدها در برخی از شهرهای اروپا نیز به روی صحنه رفت و مهارت وی در این رشته از هنر موجب شد که « در اروپا لقب مولیر شرق و گوگول قفقاز»[۶] را به خود اختصاص دهد که این نشان از استعداد و دانش وی در عرصه ادبیات مدرن می‌باشد.
در باب شکل‌گیری شخصیت آخوندزاده، باید عنوان کرد که او بیش از پیش تحت تأثیر محیط اجتماعی پیرامونش قرار گرفته است. روابط اجتماعی پیچیده، سنت‌های غلط مذهبی، انتشار علوم و معارف بشری به واسطه تسهیل ارتباطات انسانی، گسترش رسانه‌های نوشتاری، همچنین پایگاه اجتماعی و خانوادگی خاص، از جمله عواملی بودند که تأثیر بسزایی در شگل‌گیری شخصیت و به تبع آن اندیشه‌هایش می‌گذارند.
اما آنچه مسلم است؛ اولین شخصی که به طور جدی در ذهن و افکار آخوندزاده دخل و تصرف کرد بی‌شک همان میرزا شفیع واضح بود که در گنجه می‌زیست. چنانچه خود می‌نویسد:
«روزی این شخص محترم از من پرسید میرزا فتحعلی از تحصیل علوم چه منظور داری؟ جواب دادم که می خواهم روحانی بشوم. گفت: می‌خواهی تو  ریاکار و شارلاطان بشوی؟ تعجب کردم و حیرت نمودم که آیا این چه سخن است، میرزا شفیع به حالت من نگریسته گفت: میرزا فتحعلی عمر خود را در صف این گروه ضایع مکن و شغل دیگر پیش‌گیر و عاقبت تا مراجعت پدر ثانویم از حج، میرزا شفیع جمیع مطالب عرفانیت را به من تلقین کرد و پرده غفلت را از نظرم برانداخت.»[۶]
به نظر می‌رسد میرزا‌شفیع بیش از آنکه به ذهن می‌رسد بر آخوندزاده تأثیر گذاشته است. به‌طوری که یک زیربنای فکری ماندگار تا آخر عمر در آرا و نظرات آخوندزاده نسبت به دین و دستگاه روحانیت قابل مشاهده است. این تاثیر‌پذیری دقیقا تحت آموزش میرزا‌شفیع بوده است. البته رفتارهای ناپسند و سودجویانه روحانیون نیز در پیدایش این نگاه، نقش مکمل و بارزی داشته است. از طرف دیگر آخوندزاده در محیطی رشد و نمو نمود که پل ارتباطی بین ایران و اروپا بود. قفقاز که همواره از آن به عنوان مرکز تبادل فرهنگ و اندیشه‌های نوین غربی یاد می‌شد به عنوان یک پایگاه مهم برای انتشار نحله‌های فکری غرب در منطقه، اشتهار داشت. این فرصت برای آخوندزاده بیش از پیش مغتنم بود تا از طریق ترجمه‌های روسی با فرهنگ نوین اروپا آشنا گردد. لازم به ذکر است که آشنایی و تسلط آخوندزاده به زبان روسی و فرانسه از عوامل مهم در شناخت و ارزیابی او نسبت به فرهنگ غرب می‌باشد.
همچنین «آخوندزاده با دانشمندان، شاعران و مأموران دولتی در تفلیس آشنا شد و به دوستی با آنها بها می‌داد، «پولسنکی» شاعر، «خانیکوف» و «آ. بارژه» مستشرقان روس، «برد زنوف» و «وردروسکی»، روزنامه نگاران روسی که در تفلیس زندگی می‌کردند از کسانی بودند که با آخوندزاده دوستی داشتند.»[۷]
بی شک این مراودت‌های دو جانبه با روشنفکران روس نقش بارزی در نحوه نگرش او به مسائل آن روز داشته است. در ایران نیز دوستان و هم مسلکانی چون «مستشارالدوله تبریزی»، «میرزا ملکم خان» و«جلال‌الدین میرزای قاجار» همواره درارتباطی دوجانبه با آخوندزاده بودند.
تعلیم و تربیت
«آخوندزاده» مانند برخی از روشنفکران هم عصر خویش بر تعلیم و تربیت اساسی و ریشه‌ای تاکید دارد و بر این باور است که تنها راه نجات ایران، ارتقای فرهنگ و آموزش همگانی است.
او دانش و آگاهی را زیربنای تغییر و تحول می‌داند و براین عقیده است که اگر قرار باشد پیشرفت و مدنیتی حاصل شود، بدون راه‌اندازی مدارس جدید و یادگیری علوم نوین هرگز به این مقصد نخواهیم رسید. از اینرو به دستگاه تعلیم و تربیت سنتی انتقاد می‌کند و می‌نویسد:
«هیچ مکتبی در ایران نمی یابی که مکتب‌دار سفیه آن چوب و فلک نداشته باشد. عجب‌تر این است که پدر «کودن» هریک از اطفال وقتی که طفل خود را در جهت تعلیم و تربیت پیش مکتب‌دار می‌برد و اول حرفی که در حضور طفل خود به مکتب‌دار می‌گوید این است: ملا پسرم را به تو می‌سپارم، گوشتش مال تو استخوانش مال من، او را خوب تربیت کن.»[۸]
برداشت آخوندزاده از تعلیم و تربیت سنتی، برآیند تجربه شخصی وی در مکاتب قدیم و مدارس جدید می‌باشد. چراکه او هر دو سیستم آموزشی را تجربه کرده و معایب و محاسن آنها را نسبت به هم، بیش از پیش درک کرده بود.

با این اوصاف، نظرات آخوندزاده در باب تعلیم و تربیت نسبت به آن دوره، بسیار پیشرفته است. به‌طوریکه همواره نظراتش مورد توجه صاحبنظران قرار می‌گیرد. «یحیی دولت آبادی» از رهبران مشروطه و روشنفکران بنام ایرانی در این‌باره می‌نویسد:
«آخوندوف کتاب مفیدی در تعلیمات ابتدایی جامع تکلیف آموزندگان و آموزگاران تألیف نمود، طبع و نشر می‌نماید به نام معلم الاطفال، این کتاب در مدارس روسیه یکی از سرمشق‌های تعلیم خط و زبان فارسی می‌گردد.»[۹]
در همین راستا؛ آخوندزاده همواره براین اعتقاد است که تا جامعه به لحاظ فکری آماده نشود، قانون و پارلمان و قوانین تصویب شده، هیچیک نمی‌توانند گره‌‌ای از مشکلات مردم باز کنند، به نظر او:
«راه رستگاری مردم فقط و فقط به وسیله کسب سواد امکان‌پذیر می‌باشد و یگانه کاری که برای با سواد کردن عامه خلق باید انجام یابد، تسهیل وسیله آموزش یعنی اصلاح و تغییر الفبا است.»[۱۰]
تغییر الفباء عربی همواره یکی از آرمان‌ها و آرزوهای آخوندزاده در ایران بود که تاکنون تحقق نیافته است. باید اذعان کرد که اگرچه به الفباء‌عربی به لحاظ ساختاری و نیز تعلیم آن، ایرادات جدی وارد است اما هدف اصلی آخوندزاده از تغییر الفباء، سست کردن پایه‌ها و شأن فرهنگ اسلامی در ایران بود تا به آرمان خویش یعنی بازگشت به هویت ایرانیِ قبل از اسلام، نزدیک گردد.
در واقع آخوندزاده همواره با نگاه انتقادی به فرهنگ عربی- اسلامی می‌نگرد. به‌طوریکه در لابلای متون بجا مانده از وی به‌کرات به این نوع نگرش و موضع‌گیری بر‌می‌خوریم. اگرچه خود می‌گوید:
«غرض من از تغییر خط حاضر اسلام این بود که آلت تعلیم علوم و صنایع سهولت پیدا کرده، کافه ملت اسلام، شهری یا دهاتی، حضری یا بدوی، ذکورا و اناثاً مانند ملت پروس به تحصیل سواد و تعلیم علوم و صنایع امکان یافته، پا به دایره ترقی گذارند و رفته رفته در عالم تمدن خود را به اهالی اروپا برسانند.» [۱۱]
باید یادآور شد که او وقتی از«ملت اسلام» یاد می‌کند، تاکیدش بر مسلمانی و اعتقاد دینی نیست، بلکه نامی است که به ملل موجود در خاورمیانه اطلاق می‌شد.
به هرحال الفبای آخوندزاده هیچگاه مورد توجه سلاطین ایران و عثمانی قرار نگرفت و او هرگز در زمان حیاتش به آرزویش نرسید.
اگرچه «آتاتورک» در ترکیه و نیز برخی از جمهوری‌های داخل در«اتحاد جماهیر شوروی» چون «جمهوری آذربایجان» با تغییر الفبای عربی، اندکی از آرزوهایش را بعد از مرگ او، متحقق می‌کنند. ولی هدف اصلی او از این رویکرد بیش از همه تغیر الفبا در ایران بود.
دین
به زعم آخوندزاده، مذهب باعث تمام بدبختی‌ ایرانیان است و براین باور است که این معضل  تنها با اصلاحات مذهبی حل خواهد شد. بنابراین می‌نویسد:
«سد راه سیویلیزاسیون در ملت اسلام، دین اسلام و فناتیزم آن است که برای هَدم(نابودی) اساسی این دین و رفع فناتیزم و برای بیدارکردن طوایف آسیا از خواب غفلت و نادانی و برای اثبات وجود پرتستانیزم در اسلام به تصنیف کمال الدوله شروع کردم.»[۱۲]
اگر به نقل قول بالا دقت کنید، متوجه این نکته می‌گردیم که  آخوندزاده، به صراحت می‌گوید مشکل اصلی ملت اسلام، دین اسلام و فنتاتیزم آن است. یعنی باور دارد که اسلام از اساس ارتجاعی و مشکل ممالک خاورمیانه، همین اسلام است. اما اعتقاد دارد که باید یک رفرم اساسی در آن ایجاد شود، یعنی تایید کننده دین اسلام نیست.
افزون برآن؛ یک تفاوت اساسی بین نواندیشان دینی و آخوند زاده در باره رفرم مذهبی وجود دارد. نواندیشان دینی همواره برای اسلام یک هویت رحمانی تعریف می‌کنند و بر این باورند که اسلام در اساس پدیده‌‌ای است حق و رحمانی. یعنی بار مثبت ذاتی برای اسلام قائل هستند و از باورمندان بی چون و چرای آن می‌باشند و اگر رو به رفرم مذهبی آورده‌اند بیشتر جهت حفظ اسلام و سازگار کردن آن با ذهن گریزپای توده‌های انسانی است. آنها اعتقاد دارند که اسلام موجود در تضاد با اسلام حقیقی است. در حالیکه آخوندزاده بر این باور است که اسلام خصلت رحمانی نداشته و فناتیزم جزء ذات آن است. از اینرو با علم به این واقعیت می‌کوشد تا از بار ارتجاعی آن سخن گوید و الگوی سکولار- لیبرال را جایگزین آن می‌کند. در عین حال به جهت اینکه جامعه آن روز دچار ضعف فرهنگی است، سخن از رفرم مذهبی به میان می‌آورد. ازاینرو از اساس به دین اسلام باور و اعتقاد ندارد.
البته او در برخی از نوشته‌هایش چنان به صراحت در تقابل با اسلام موضع می‌گیرد که دوست و همفکرش میرزا ملکم‌خان در ملاقاتی که با وی در تفلیس داشت بر او شوریده و می‌گوید:
«شیوه هدایت و ارشاد و شیوه راهنمایی و تعلیم چنین نیست، تو بدین شیوه ناملایم برای خود هزار قسم مدعی و بدگو خواهی تراشید و به مقصد خود هم نخواهی رسید.» [۱۳]
لازم به ذکر است ارتباط ملکم و آخوندزاده همواره از طریق نامه برقرار بود و آخوندزاده نیز مانند سایر روشنفکران آن دوره، احترام خاصی برای ملکم قائل است و از او به عنوان «روح القدس» یاد می‌کند و حتی به «جامع آدمیت» ملکم اعتقاد داشت ولی هیچ گاه رسما وارد آن تشکیلات نشد.
کتاب «کمال‌الدوله» که از سه بخش تشکیل شده، حاوی نظرات و مطالبی است که بین «شاهزاده کمال الدوله» از هندوستان به دوست خود «شاهزاده جلال الدوله» در ایران رد و بدل می‌شود. این مجموعه شامل عقاید سیاسی، تاریخی، اجتماعی و مذهبی آخوندزاده است، ولی او هیچگاه موفق به انتشار آن نشد و همواره با نام مستعار و به صورت دست‌نویس به نشر و پخش آن در بین روشنفکران ایرانی دل خوش می‌داشت.
او چنان به تأثیر مکتوب کمال‌الدوله اعتقاد داشت که چاره و سد راه مذهب بابیگری را نشر آن می‌دانست. بطوریکه می نویسد:
«اگر جامعه اصلاح نشود هر روز یک باب زیرک از گوشه‌ای سر برمی آورد و آشوبی به راه می‌اندازد»[۱۴]
و یا در جایی دیگر عنوان می‌کند:
«چاره سد راه مذهب بابی در ایران انتشار مطالب کمال الدوله است فیمابین عموم ملت و الاعتقریب کلی ایران بابی مذهب خواهد شد و سلسله قاجاریه منقرضی خواهد شد.»[۱۵]
آخوند‌زاده ازاین جهت به بابی‌گری‌ می‌تازد که اساسا چاره کار را یک نظام سکولار- لیبرال مبتنی بر قراردادهای اجتماعی می‌داند. افزون برآن اسلام را بر بابی‌گری ترجیح نمی‌دهد. چون از اساس با اندیشهِ دینی سرِ سازگاری ندارد بلکه بنا به مصلحت، چنین روش‌هایی را در پیش می‌گیرد.
وقتی آخوندزاه از اصلاحات مذهبی به کرار در نوشته‌ها و نامه‌هایش سخن می‌راند، در واقع؛ غایت اصلی وی چیزی نیست جز برانداختن مذهب و دستگاه روحانیت تا سعادت مردم از این رهیافت تأمین گردد. به نظر می‌رسد در پیش گرفتن چنین روشی دقیقا موافق با نظریات میرزا ملکم خان بوده که دائما او را از در پیش گرفتن نظریات صریح و رادیکال بر حذر می‌دارد.
از اینرو؛ پیرو این رویکرد می‌نویسد:
«دین اسلام بنا بر تقاضای عصر و اوضاع زمانه بر پرتستانیزم محتاج است، پرتستانیزم کامل، موافق مشروطه پرومره و سیویلیزاسیون متضمن هر دو نوع آزادی، مساوات و حقوقیه بشر مخفف دیسپوتیزم (استبداد) سلاطین است.» [۱۶]
او بر تقلید کورکورانه و اتکاء به نقل و روایات مذهبی و مسئله تقلید و اجتهاد که در تشیع شکل بارزی یافته، می‌شورد و در شعری بیان می‌دارد:
«این همه غوغا و تشویق جهان
اختلافات همه ایرانیان
هم ز تقلید است و هم از اجتهاد
سینه چاک از هر دو می‌خواهیم داد.» [۱۷]
او تقلید را مانع بزرگی برای رسیدن به پیشرفت و مدنیت می‌داند و به دستگاه روحانیت و مجتهدین می‌تازد و تنها به رهیافتی که منبعث از اراده عمومی باشد اعتقاد دارد. او خطاب  به روحانیون می‌گوید:
«دنیا محل اقتباس است، شما بواسطه این پربوجات نمی‌گذارید که بیچاره عوام از نعمات الهی برخوردار شوند.»[۱۸]
این روشنفکر خردگرا، بر عقل و خرد انسان در تقابل با اجتهاد و تقلید و  تاکید کرده و می نویسد:
«پس سعادت و فیروزی نوع بشر وقتی روی خواهد داد که عقل انسانی کلیه، خواه در آسیا و خواه در یوروپا از حبس ابدی خلاص شود و در امورات و خیالات، تنها عقل بشری سند محبت گردد و حاکم مطلق باشد نه نقل.»[۱۹]
البته در نقد دین و مذهب تابدانجا مخالفت می‌ورزد که به عناصر فرهنگی ایران باستان و دین زرتشت خدشه‌ای وارد نشود.  به دیگر سخن زردشت و زردشتی گری از نگاه آخوندزاده، عنصر تفکیک‌ناپذیر از هویت و فرهنگ ایرانی است. اگرچه اذعان می‌دارد که به این زودی‌ها دین زرتشتی در بین مردم قوام نخواهد یافت. وی درنامه‌ای به یکی از پارسیان هند به این نکته تأکید می‌کند:
«احیای پیمان فرهنگ و قوانین مهابادیان و احیای دین زرتشت و احیای دولت کیانیان بعد از این در ایران از ممکنات نیست… در ایران دین اسلام پایدار و برقرار خواهد بود چون که عمر دین اسلام هنوز به آخر نرسیده است اما نه بدان روش و حالت که سابق بود و شما نزد اسلامیان که اهل ایرانند از همه کس محترم‌تر و معززتر خواهید بود.»[۱۹]
جالب اینکه؛ امروزه بسیاری از ایرانیان که به طور عرفی و ارثی مسلمان نامیده می‌شوند، بیش از پیش برای آیین زرتشت احترام قائلند و به هرآنچه از ایران پیش از اسلام تعلق دارد، گرایش قلبی قابل توجهی دارند. بنابراین پیش بینی آخوندزاده، نسبتا درست از آب درآمده است اما با این تفاوت که بینش دینی خاصه بینش اسلامی به شدت در جامعه ایرانی رو به افول نهاده است. گریز از هنحارها و ارزشهای دینی و بی تفاوتی به آن، امروزه امری است معمول بین ایرانیان. ناگفته نماند که آخوندزاده این سخنان را در بیش از یک قرن پیش و سالها قبل از مشروطه بیان کرده است. 
اندیشه‌ سیاسی
همانطور که از قبل بیان شد؛ لیبرالیسم، سکولاریسم، و ناسیونالیسم ایرانی، شالوده افکار و اندیشه‌های آخوندزاده را تشکیل می دهند. اتفاقا هر سه مولفه‌ی‌ یاد شده به‌طور مستقیم با ارزش‌ها و هنجارهای مذهبی و استبداد سیاسی، در تقابل جدی‌اند.
او یک سکولار دوآتشه است که برای اولین بار «ناسیونالیسم خفته ایرانی» را تئوریزه و  تبیین می‌کند. از اینرو تمام کسانی که بعد از وی در باب ملت و هویت ملی، سخن رانده‌اند، همگی تحت تاثیر افکار او بوده‌اند.
آخوند زاده یادآور می شود:
«آرزوی من این است که ایرانیان بدانند که ما فرزندان پارسیانیم و وطن ما ایران است و غیرت و ناموس و بلند‌همتی و علوی‌طلبی تقاضا می‌کند که تعقیب ما در حق همجنسان و همزبانان و هموطنان باشد و ما را شایسته آن است که اسناد شرافت بر خاک وطن مینو‌نشان خودمان بدهیم، نیاکان ما عدالت پیشه و فرشته کردار بودند ما فرزندان ایشان نیز در این تسمیه حمیده، باید پیروان ایشان بشویم.»[۲۰]
ناگفته نماند که اگرچه آخوندزاده تبعه کشور روسیه و بیشتر عمرش دور از ایران بود ولی هیچگاه وطن خویش را فراموش نکرده و همواره خود را یک ایرانی می‌نامید. به دیگر سخن؛ یک ایرانگرای پرشور بود که در باب تسری اندیشه‌هایش از هیچ کوششی فروگذار نکرد. ازاینرو می‌توان از او به‌عنوان یکی از پدران ناسیونالیسم ایرانی نام برد.
ناگفته نماند که تقابل جدی او با اسلام، دقیقا بر این نکته استوار است که  این دین را عنصری ملی و هویتی برای ایرانیان نمی داند. در حالیکه به زردشت و آیین زرتشت احترام قائل است چراکه که به ایرانیت و هویت ایرانی، غنا بخشیده و عنصری بومی است.
باری، این عقل‌گرای سده نوزده، بیش از پیش به ترقی، توسعه و پیشرفت همه‌جانبه و متوازن باورداشت. او تا زنده بود سعی کرد نهال های تجدد را که پیاپی به واسطه تنگ‌نظری متحجرین و مستبدین، لگدمال می‌گشت، بسان باغبانی دلسوز پاسداری کند.
آخوندزاده در باب تجدد و مدنیت نوین، نظرات جالبی بیان می‌کند و آن را به‌عنوان یکی از راه‌های نجات بشر و آزادی وی می‌داند. او از اولین کسانی است که درباره مشروطیت و حکومت مردم بر مردم سخن رانده و تأثیر بسزایی بر هم‌عصران خویش بویژه روشنفکران مشروطه‌طلب گذاشته است. این مصلح انقلابی و بی‌باک، بر این باور بود که یک نظام سیاسی مبتنی بر مشروطیت باید به مدد یک انقلاب مردمی به کف آید نه تنها به واسطه رهبران نوگرا و یا نخبگان پیشرو.[۲۱ ]
بدین معنی که مفهوم آزادی، قانون و آرایه‌های مدرن، باید به تدریج در قلوب و ذهن مردم رسوخ و رسوب کند. در غیراینصورت مفاهیم یاد‌ شده به تنهایی مشکلی را حل نمی‌کنند بلکه باعث تعارضات جدی بین آموزه‌های سنتی و رهیافت‌های مدرن می‌شوند. با این وجود او همچنان به نقش روشنفکران در بسیج و هدایت مردم برای خیزش عمومی و انقلاب اعتقاد راسخ دارد و در این باب می‌گوید:
«ملت باید خودش صاحب بصیرت و صاحب علم شود و وسایل اتفاق و یکدلی را کسب کند و بعد از آن به ظالم رجوع کرده بگوید: از بساط سلطنت و حکومت گم شو! بعد از آن خودش مطابق اوضاع زمانه قانون وضع نماید و کونستیتوسیون بنویسد و برآن عمل کند، در آن صورت ملت زندگی تازه خواهد یافت و مشرق زمین نظیر بهشت برین خواهد شد.»[۲۲ ]
او علاوه بر اینکه قیام عمومی مردم ایران بر علیه استبداد را آرزو می‌کند بر بی‌سوادی توده مردم و نبود شرایط فرهنگی و بسترهای لازم برای به اجرا درآمدن مفاهیم نو و جدید، امتثال به کشورهای اروپایی کرده و می‌گوید:
«خود ملت برای امور‌عامه و اجرای عدالت، کونستیتوسیون وضع کرد. آیا ملت شما نیز قادر است که به ظالم بگوید از بساط سلطنت و حکومت گم شود.»[۲۳ ]
این تعبیرات نشان از عمق تحلیل و شناخت کافی او به شرایط خاص انقلابات دارد. چراکه علی‌رغم پیروزی نهضت مشروطیت هیچگاه اندیشه آزادی و اجرای قوانین مورد نظر عملا به مرحله ظهور نرسید، بلکه آزادی و قوانین به اشکال مختلف همواره مورد سوء استفاده مستبدین و روحانیون قرار گرفت و متحجرین در کنار مستبدین، قانون را به زعم و خواسته خویش تفسیر و اجرا می‌کردند.
وی انقلابی را باور داشت که مردم خود در بدست آوردنش سهیم باشند چنانکه می‌نویسد:
«پس قریب به اوایل قرن حال، حکما و فیلسوفان و شعراء و فصحا و بلغا و خطبای سبحان منش در فرنگستان مثل «ولتر»، «روسو» ، «مونتسکیو»، «میرابو» و غیرہ همه فهمیدند که به قیمت رفع ظلم از جان، اصلا به ظالم نباید پرداخت بلکه به مظلوم باید گفت که ای خر تو که در قوت و عدد و مکنت از ظالم به مراتب بیشتری، تو چرا متحمل ظلم می شوی، از خواب غفلت بیدار شو، گور پدر ظالم را بسوز.»[۲۴ ]
این انقلابی دو آتشه در بیان افکارش بارها کلمه لیبرال را به کار می‌برد. و از حقیقت گفتارش می‌توان به درک نسبی او به لیبرالیسم سیاسی پی برد. لازم به ذکر است او و طالبوف نسبت به سایر روشنفکران آن دوره، تعاریف دقیق‌تری از مفاهیم نو و مکاتب سیاسی ارایه می‌کنند.
آخوندزاده در توضیح واژه لیبرال ابراز می‌کند که عراده ترقی و پیشرفت ایران نیاز به افراد لیبرال دارد و لیبرال‌ها را به اسب تشبیه کرده و می‌نویسد:
«شما ارباب خیال، طالبان سیر عراده‌ایدو لیبرالان در ایران شبیه اسبند که پیروان خیال شمایند و سایرین شبیه خر و گاومیش و گاوند که یا به کراهت پیرو خیالی شما هستند یا هیچ نیستند، باید همه ایران اسب شود، باید همه ایشان لیبرال گردد.» [ ۲۵]
به نظر آخوندزاده لیبرال‌ها و روشنفکران موتور حرکت انقلاب و اصلاحات هستند و ایشان هستند که با توضیح و بسط علم و دانش مقدمات فکری خیزش‌های بشری را فراهم می‌آورند.

یکی دیگر از وجوهات فکری آخوندزاده بیان رابطه بین حاکم و ملت است. او از اینکه پادشاهان مستبد از اطاعت ظاهری مردم و ریاکاری‌های رایج دل خوش می‌دارند، بر می‌آشوبد و ابراز می‌کند که حاكم و ملت بایستی رابطه‌ای رضامند داشته باشند که در نهایت به نفع ملت و مملکت باشد، بنابراین می نویسد:
«اطاعتی که سبب خوف و خشیت باشد دوام و ثبات نخواهد داشت… بنیان اطاعت در صورتی محکم می‌شود که ناشی از محبت و ارادت باشد.»[ ۲۶]
او توصیه می‌کند که حاکم نباید همه چیز را از خود بداند و مردم را به دیده رعیت و فرمانبر بنگرد. بلکه باید اراده جمعی را برتر از قدرت فردی خویش بداند. چراکه حاکم چیزی جز کارگزار ملت نیست و تا آنجا می‌تواند حکم براند که احکامش با رای ملت منافات نداشته باشد و  در این باب می‌نویسد:
«پادشاه باید با ملت متفق و یکدل و یک جهت باشد، ملک را تنها از خود نداند و خود را وکیل ملت حساب نماید و با مداخله ملت قوانین وضع کند و پارلمان مرتب سازد.»[ ۲۷]
در گفتارش هیچگاه نمی‌گوید که ملت باید با پادشاه همدل و یکجهت باشد بلکه همواره از ملت و مردم بعنوان حاکم حقیقی یاد می‌کند و عنوان می‌دارد که این حاکم است که باید خود را با خواسته‌های ملت وفق دهد و پادشاه را وکیلی بیش نمی‌داند.
آخوندزاده در ادبیات سیاسی خاص خود، همواره از واژه «دیسپوت»  یا استبداد مطلقه استفاده می‌کند. دیسپوت عبارت است از اینکه حاکمی مستبدانه و با اعمال زور و فشار برخلاف خواسته‌های ملت عمل کرده و بر آنها جابرانه حکومت کند و آزادی‌های اساسی ملت را پایمال نماید. آخوندزاده دیسپوتیزم یا استبداد مطلقه‌ی حاکمان را مانع و آفت مردم سالاری می‌داند. از اینرو با دیدی نصیحت گرایانه به مردم ایران عنوان می کند:
«ای اهل ایران اگر تو از آزادیت و حقوق انسانیت خبردار می‌بودی به اینگونه عبودیت و به اینگونه رذالت متحمل نمی‌گشتی، طالب علم شده، فراموشخانه‌ها گشادی، مجمع‌ها بنا می‌نمودی و … و خود را از قیود عقاید پوچ و از ظلم دیسپوت نجات می‌دادی.»[ ۲۸]
آنچه از قول فوق بر می‌آید، نگاه منبسط آخوندزاده به جریانات فراماسونی از جمله جامع آدمیت می‌باشد و همانطور که از قبل بیان گشت، هیچگاه به لحاظ تشکیلاتی وارد این جریان نشد چرا که به‌عنوان یک فرد نظامی در دستگاه دیپلماسی روسیه مشغول به کار بود. ولی توجه و نگاهش نشان از رضای قلبی او نسبت به چنین مجامعی دارد.
آخوندزاده در توضیح افکارش از کلمه پارلمان به کرات سخن می‌گوید چنانکه می‌نویسد:
«پارلمان تشکیل می‌شود از دو مجمع یکی مجمع وکلای رعایا و دیگری مجمع وکلای نجبا، کل قوانین سلطنت در مجمع اولی ترتیب یافته به ملاحظه مجمع ثانی پیشنهاد می‌شود، در صورت موافقت این دو مجمع به امضای پادشاه رسیده تا مجری گردد و پادشاه اصلاً قدرت ندارد که برخلاف قوانین مزبور اقدام کند.» [ ۲۹]
برداشت آخوندزاده از پارلمان برگرفته از نظام پارلمانی بریتانیا است و بیشتر تحت تأثیر نظام مشروطه انگلستان است و آن را الگوی موفقی برای ایران می‌داند. همچنین تنفیذ رای مجلس توسط حاکم و پادشاه را صوری و ظاهری می‌داند و ابدا قدرتی خارج از نظارت ملت برای حاکم متصور نیست. او معتقد است تمام قوانین اجتماعی باید توسط نمایندگان ملت در مجلس وضع شود و مانند یار دیرینه‌اش «مستشارالدوله» بر این باور است که قوانین بایستی از حالت عرفی و شفاهی خارج و به‌صورت مکتوب درآید. با این تفاوت که علمای دینی هیج دخالتی در امور قانونی و قضاء نکنند به همین سبب در نامه‌ای به مستشارالدوله که منصب مهمی در عدلیه کسب کرده بود می نویسد:
«امر مرافعه را در هر صحنه‌ای از صفحات ایران بالکلیه باید از دست علمای روحانیه باز گرفت، جمیع محکمه‌های امور‌مرافعه را وابسته به وزارت عدلیه نموده باشید که بعد از این علمای روحانیه هرگز به امور‌مرافعه دخالت نکنند.»[ ۳۰]
او از عدم وجود قوانین منطبق با مقتضیات روز که بتواند خواسته‌های مردم را برطرف کند نگران بود و از اینکه برخی از روحانیون بدون هیچ اساس و مبنایی احکام متفاوت صادر می‌کردند بر می‌آشوبد و می‌نویسد:
«یک کتاب قانون در دست نیست و جزای هیچ گناه و اجر هیچ ثواب معین نمی‌باشد به عقل هرکسی هرچه می‌رسد معمول می‌دارد.»[ ۳۱]
آخوندزاده یکی از اندیشمندانی است که به نقد و انتقاد آزادانه اعتقاد دارد و بیش از پیش همین روش را درارایه آثارش در پیش می‌گیرد و براین باور است که:
«فایده کریتکا (نقد) در صورت آزادی خیال آن خواهد شد که عاقبت رفته رفته از تصادم اقوال و آرای مختلفه، حق در مرکز خود قرار خواهد گرفت و در علم مدنیت ترقیات ظهور خواهد کرد.»[۳۲ ]
او از‌اینکه حقیقت همواره در جوامع توسعه نیافته، از جایگاه خویش به‌دور بوده، انتقاد کرده و تضارب اندیشه را یکی از ابزارهای اساسی برای وصول به حقیقت می‌داند. از طرف دیگر با نگاهی به نمایشنامه‌ها و آثار ادبی آخوندزاده، بیش از پیش بر تاکید او به حقوق زنان نیز پی می‌بریم. او با نگاهی طنز به تعدد زوجات می‌نگرد و از اینکه حقوق مدنی زنان در جوامع شرقی بخصوص ایران رعایت نمی‌شود برمی‌آشوبد.  نمایشنامه‌های  «مرافعه تبریز» و «مرد خسیس » نمونه این آثار انتقادی می‌باشند.
در آخر باید یاد‌آور شد که اکثر شخصیت‌های فکری و انقلابی که در بحبوحه انقلاب مشروطیت نظرات سیاسی خویش را بیان نمودند کمتر مانند آخوندزاده به چارچوب های مذهبی تاختند، و بر خلاف وی حتی خویش را منطبق با دستورات دینی نشان می‌دادند از اینرو «آخوندزاده نخستین مسلمانی بود که جنبه‌های ضداسلامی مشروطه دمکراسی را به شیوهای آشکار و روشن بیان می‌کند.»[۳۳ ] به همین سبب افکارش هیچگاه  به طور جدی در زمان حیاتش در بین  مردمان عادی اشاعه نیافت. این اندیشه‌گر و راوی تجدد، بیش از آنکه بر مردم هم عصر خویش تأثیر بگذارد بر روشنفکران جوان و دوستان هم مسلک خود اثر گذاشت. از جمله این تاثیرپذیرفتگان می توان از مستشارالدوله، آقاخان کرمانی و حتی ملکم‌خان نام برد و بسیاری از رهبران نوگرای انقلاب مشروطه نیز تحت تاثیر او بوده‌اند. به‌هرحال او با واسطه بر انقلاب مشروطه تأثیر بسزایی گذاشت. متاسفانه مهمترین آثار وی به زبان فارسی همچون الفبای جدید و مکتوبات و مکتوب کمال الدوله هیچگاه در زمان حیات وی  مجال انتشار نیافت و روشنفکران و دوستانش تنها از طریق دست نوشته‌هایش به آرا و نظراتش پی‌بردند.
یکی از دلایلی که نظراتش در دوره حیات وی، علی رغم تنوع موضوعی، بین مردم اشاعه نیافت از این جهت بود که او به صراحت مواضعش را در زمانی مطرح کرد که جامعه ایرانی به لحاظ زیرساخت‌های فکری، بسیار از دنیای توسعه یافته، عقب‌تر بود. به عبارت دیگر؛ این تنها روحانیون متحجر بودند که بر فکر و قلب ایرانیان حکومت می‌کردند. به همین سبب افکارش در نزد مردم ایران و کشورهای مسلمان به طور مستقیم مورد توجه قرار نمی‌گیرد و همواره با واسطه و از طریق نخبگان سیاسی و نوجویان ایرانی، داخل در جریانات فکری و سیاسی می‌گردد. جالب اینکه؛ در حال حاضر آخوندزاده بیش از هرزمانی مورد توجه اندیشمندان و حتی عموم مردم قرار گرفته و اندیشه‌ها و گفتارش به کرات در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی باز‌نشر می‌شود. در باب تاثیر او بر انقلاب مشروطه همین بس که تمام آثار قلمی درباره این حرکت وسیع، همه و همه نام آخوندزاده را به عنوان یک تأثیرگذار در جریانات فکری آن روز یادآور شده‌اند.
پی نوشت‌ها
۱- آخوندزاده، فتحعلی – مقالات فارسی به کوشش حمید محمدزاده – انتشارات نگاه،۱۳۵۵ – ص ۱
۳- آخوندزاده، فتحعلی – الفبای جدید و مکتوبات – باکو – ۱۹۹۳ – ص ۲۴۹
۴- آدمیت، فریدون- اندیشه‌های آخوندزاده- خوارزمی۱۳۴۹- ص۳۲
۵- آخوند‌زاده، فتحعلی- تمثیلات- ترجمه میرزا جعفر قراچه داغی- با مقدمه و حواشی باقر مومنی- ص ۱۶
۶- اندیشه های آخوندزاده- ص ۳۳
۷-مقالات فارسی – ص۴
۸- آخوندزاده، فتحعلی- مکتوبات کمال‌الدوله به جلال‌الدوله – به کوشش باقر مومنی- تهران ۱۳۵۵- ص ۴۶
۹- دولت آبادی، یحیی- کتاب یحیی- عطار ۱۳۷۱- جلد یک- ص ۱۸۱
۱۰- الفبای جدید و مکتوبات- ص ۴۴۶
۱۱- همانجا ص۳۰۲
۱۲- مقالات فارسی ص ۱۵
۱۳- الفبای جدید و مکتوبات- ص ۲۹۰
۱۴- مکتوبات کمال‌الدوله- ۵۷
۱۵- الفبای جدید و مکتوبات- ۲۱۹
۱۶- مکتوبات کمال‌الدوله -ص ۲۲۸
۱۷- مقالات- ص ۲۴۵
۱۸- مکتوبات کمال‌الدوله- ص ۷۱
۱۹- مقالات- ص ۲۱۹
۲۰- الفبای جدید و مکتوبات- ص۲۴۹
۲۱- تشیع و مشروطیت در ایران- ص ۲۷
۲۲- مقالات- ص ۱۰۲
۲۳-تمثیلات- ص ۲۴
۲۴- الفبای جدید و مکتوبات- ص ۲۱۷
۲۵- همانجا ص ۲۶۶
۲۶- مکتوبات کمال‌الدوله- ص ۶۴
۲۷- همانجا ص ۶۳
۲۸- همانجا ص ۵۵
۲۹- همانجا ص ۱۰
۳۰- مقالات- صفحه ۱۰۵
۳۱- مکتوبات کمال‌الدوله- ص ۴۱
۳۲- مقالات- ص ۹۳
۳۳- تشیع و مشرطیت در ایران- ص ۲۷


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر