نوشتار زیر قبلا در شماره دوم نشریه کاغذی هفت در آمریکا منتشر شده است.
در روز های اخیر شاهد آن بودیم که عبدالکریم سروش در نشستی در شهر کلن برای هواداران نهضت آزادی، سخنانی در باب روشنفکری دینی مطرح نموده است و به صراحت عنوان کرده که: حقیقت و هویت دینی منبع انگیزه بیشتر و الگویی مناسب برای زندگی اخلاقی است.
لازم به یاد آوری است چنین گفتمانی در چند دهه اخیر بیش از پیش از سوی اصلاح طلبان دینی مطرح و منتشر گشته است. به نظر می ر سد نگاه صرف فلسفی موجب شده تا برخی در نگرش و ارزیابی مولفه های اجتماعی دچار خطا گردند.بهتر بگویم در زمانه ای زندگی می کنیم که در شناخت دنیای پیرامون خود کمتر به نگاه های فلسفی اعتنا می گردد .یکی از ضعف های نگاه فلسفی کلی گرایی خارج از شاخص های جامعه شناختی است.در واقع یکی از تفاوت های فلسفه و جامعه شناسی در این است که جامعه شناسی نوین بر داده های کمی و کیفی استوار است در حالی که نگاه فلسفی بیشتر بر مفروضات عقلی تکیه می کند .چنانچه فلسفه هیچگاه نمی تواند درک مستند و تجربی از حقایق و واقعیت ها ارایه نماید از همین روست که چندان نتوانسته داده هایی کاربردی و قابل اعتنا به بشر عرضه کند .البته به این معنا نیست که باید نگاه فلسفی را کنار گذاشت چراکه فلسفه وظیفه ای ندارد جز مطرح کردن سوالات ،مفروضات و ابهامات جدید برای سایر علوم تجربی. در واقع فلسفه از بضاعت کافی برای شناخت تجربی و مستند در باب مسایل اجتماعی را دارا نمی باشد.امروز حتی علم روانشناسی نیز بدون منطق ریاضی نمی تواند به نتایج قابل توجه ای در شناخت رو حیات انسان دست یابد چه برسد فلسفه که بر خرد محض استوار است .
و اما با نگاه به تاریخ کشورهای دیندار از یک سو و ممالکی که مولفه های دینی چندان در روابط اجتماعی و سیاسی آن ها نقشی نداشته اند به وضوح در می یابیم که ارزش های اخلاقی در جوامع دیندار به مراتب بیشتر مورد تهدید قرار می گیرند تا جوامع بی دین.اگرچه اخلاق و ارزش های اجتماعی دارای بار نسبی اند و قطعا تعاریف عرفی متفاوتی با هم دارند به طوریکه طبق دیدگاه های جامعه شناختی ارزش چیزی است که اکثریت افراد یک اجتماع آن را مطلوب تلقی کنند .به دیگر سخن اخلاق و ارزشهای انسانی تعریف استانداردی ندارند.ناگفته نماند اخلاق و ارزش اگرچه تعاریف متفاوتی دارند اما آنچه مسلم است چه در غرب و چه در شرق استنباط آدمی از اخلاق بدون بار ارزشی غیر قابل تصور است و هرگاه که کلمه اخلاق در ذهن آدمی کلید می خورد بلافاصله ارزش در ذهن انسان تداعی می گردد .از این روست که اخلاق،ارزش و حتی هنجار ها بدون در نظر گفتن هم ، قابل بررسی نیستند چه بسا می توان ادعا کرد تفکیک این مفاهیم به لحاظ موضوعی بسیار سخت است اگرچه در تعریف نظری و لغوی از هم فاصله دارند.
با این وجود دگردیسی های فرهنگی و ارتباطات مضاعف بشر به واسطه توسعه ابزار های ارتباطی موجب شده است تا به تدریج انسان امروزی به نقطه مشترکی در باب اخلاق و ارزش های انسانی دست یابد .این دگردیسی و تعامل مثبت بیش از پیش مدیون نگاه های سکولاریستی و غیر دیندارانه است .غمگینانه هرچه جوامع انسان محور تلاش می کنند تا ارزش های اخلاقی را به یک نقطه مشترک برسانند به همان اندازه دینداران در تلاشند که نتایج حصول به این استاندارد سازی را مخدوش نمایند.چنانکه با استناد به آموزه های دینی مورد نظر خویش، نگاه جانبدارانه به مصادیق اخلاقی می افکنند .
با این وجود اصرار بر کسب اخلاق از آموزه های دینی آن هم در عصر عقلانیت فزاینده و انبوه متدهای پوزوتیویستی بسیار غیر منطقی است. به علاوه در هزاره ای زندگی می کنیم که به واسطه تکثر علم و دانش، هزاران پیامبر زمینی از دل تعا ملات اجتماعی خارج شده که قطعا بهتر می توانند بشر را به دایره اخلاقیات سوق دهند.
نگارنده بر این باور است که آموزه های دینی نه تنها نمی توانند منشا اخلاق گرایی در دنیای معاصر گردند بلکه منشا بی اخلاقی تام در فضای کنونی گشته اند. براستی آیا جوامع اروپایی فاقد ارزش های اخلاقی اند یا جوامع دینداری چون ایران ، افغانستان و پاکستان ؟! آیا بشر در قرون قبل زندگی اخلاقی بهتری داشته تا انسان امروزی ؟ تاریخ بهترین گواه بر این ادعا است که اخلاق در دوران معاصر به مراتب بیشتر قابل درک است. افزون بر آن آیا مصداق های اخلاقی را فقط باید درچگونگی روابط جنسی جست یا اخلاق ابعاد وسیع تری را در بر می گیرد .متاسفانه بسیاری از دوستان همواره از دریچه ارزش های سنتی و کهنی که امروزه به عنوان ضد ارزش تلقی می شود به پدیده های اجتماعی می نگرند این در حالی است که اول شرط هر پژوهشی دل کندن از قضاوت های شخصی مبتنی بر ارزش مداری های عرفی جامعه خویش است.
و اما حرف آخر:
قطعا احترام به حقوق شهروندی،تساوی بین زن و مرد،احترام به قواعد حقوقی ،حس نوع دوستی و وظیفه شناسی ...و ده ها مقوله اخلاقی دیگر که در بسیاری از کشورهای توسعه یافته به طور نسبی رعایت می گردند ناشی از نگرش دینی به اخلاق نیست بلکه برداشت های انسان مدارانه ای که فارغ از بار مذهبی است موجبات این رویکرد را فراهم آورده اند. براستی کدام جامعه دینداری می تواند ادعا کند اخلاقیات انسانی بهتر در آن رعایت می شود.آیا چند همسری و انسجام روابط خانودگی که بر اساس نیازهای مالی –جنسی و بر اساس ضرورت های غیر احساسی و غیرعاطفی شکل گرفته و از آن به عنوان خانواده سنتی نام برده می شود، نماد اخلاق گرایی است؟!
بهتر نیست جامعه در حال گذار ایران را که در حال عبور از مرز های متافیزیکی است،به سوی اخلاق انسان مدارانه سوق دهیم تا رجعت به سنت هایی که جز واپس گرایی چیزی برایمان به ارمغان نیاورده است؟
جناب احمدي اين نهضتي ها استخوان خورد كرده در سياست هستند و جوان ترين اينها به مراتب پخته تر از خيلي سن دارهاي عزيز ما در خارج از كشور هستند البته اين در برخورد با آنها در دانشگاه احساس كرده ام و صاحب نفوذ در اكثر دانشگاه ها لزومي هم به در گير شدن فكري يا سياسي در اين شرايط نيست به جاي عكس العملي برخورد كردن با روشنفكران ديني بهتر است الگوهاي ذهني خودمان را تئوريزه و در معرض مردم قرار دهيم نه واكنش هاي كودكانه در برابر سازمان يافتگي آنها كه چيزي جز ريشخند نصيب ما نمي شود
پاسخحذف