۱۳۹۰ مرداد ۱۳, پنجشنبه

نگاهی اجمالی به نقش روحانیت،بازار و روشنفکران در مشروطه


به مناسبت یکصد و پنج سالگی مشروطیت

بی تردید انقلاب مشروطه (14 مرداد 1285) سر آغاز جدال و چالش جدی بین استبداد تاریخی و اندیشه تازه به ظهور رسیده مشروطه ،در تاریخ ایران است .انقلابی که نظام یکه سالار حاکم را موقتا از ساختار سیاسی –اجتماعی کشور ساقط و با توجه به روح مدرنی که در بطن خود داشت،در تقابل با سنت های کهن سیاسی قرار گرفت.

مشروطه در واقع انفجار مطالبات سرکوب شده توده مردمی بود که خواستار تحول و دگرگونی اساسی در جهت ابتیاع حقوق شهروندی در قالب الگوهای دموکراتیک غربی بود.این حرکت به رغم شباهت های ناگزیر با انقلابات چند سده اخیر ویژگی های خاص خود را داشت که عناصر بنیانی آن بیانگر مطالبات مبنی بر لیبرالیسم سیاسی ،عدالت طلبی و منزلت طلبی بورژوازی شهری است که اساسا با نظام فئودالی و اتوکراسی حاکم در تضاد بود.

از این رو تصادم مطالبات تحول یافته توده های شهری با نظام فئودالی و محافظه کار حاکم ،طبیعی به نظر می رسید.به دیگر سخن اقلیت نو ظهور روشنفکر تحت تاثیر تحولات مدرن غرب ،مطالبات انقلابی نوینی را در قالب فرم های دموکراتیک مطرح می کرد که در تظاد ماهوی با استبداد تاریخی بود. بنابراین مشروطه بر خلاف پندار برخی چون "ویکتور برار"1 که آن را نوعی عصیان و طغیان عقاید و اندیشه های جدید بر ضد سنت های کهن نمی دانند در حقیقت جدال و ستیز همه جانبه بین سنت و تجدد ،آزادی با خفقان و دموکراسی با استبداد بود.

در یک سوی این جدال،هیات حاکمه و رجال محافظه کار و در سوی دیگر،روشنفکران،بازاریان و بر خی از روحانیون قرار داشتند که به چیزی جز بر چیده شدن مناسبات ذلت بار حاکم نمی اندیشیدند. اما آنچه مسلم است ترکیب نیروها و مطالبات عناصر سازنده انقلاب به رغم همسویی تاکتیکی ،بسیار متضاد و ناهمگن بود بطوری که هریک بنابر منافع طبقاتی و یا منزلتی خویش ،نقشی متفاوت در شکل گیری مشروطه ایفا کردند.

باری برای اینکه جهت گیری عناصر تشکیل دهنده انقلاب بهتر نشان داده شود باید به این نکته توجه داشت که روحانیت و بازار بیش از آنکه به خاطر منافع ملی در جریان انقلاب شرکت کنند ،بیشتر به منافع مادی و منزلتی خویش می اندیشیدند.اگرچه جرقه فیزیکی مشروطه ابتدا توسط بازار و روحانیت زده شد .به تعبیر دیگر به چوب بسته شدن تاجر تهرانی و اصلاحات گمرگی "مسیو نوژ" بلژیکی که منافع و شان منزلتی بازار را مورد تهدید قرار داده بود موجب شد تا برابر هیات حاکمه ایستادگی نموده و روحانیت یعنی متحد استراتژیک خود را همراه خویش سازند.این درحالی بود که روشنفکران با هدایت خواسته های صنفی بازار و مطالبات منزلتی روحانیت به تغییرات دموکراتیک ،به چیزی جز منافع جمعی و ملی نمی اندیشیدند.لازم به یادآوری است که مطالبات اولیه بست نشینیان متشکل از رو حانیون و بازاریان نه بر محور عدالت خانه و تشکیل مجلس ،بلکه بر اساس خواسته های صنفی و طبقاتی بود.

"میرزا یحیی دولت آبادی" که خود از شخصیت های موثر در پیروزی مشروطیت است و مطالبات بست نشینان را از طریق سفارت عثمانی به هیات حاکمه منتقل می کرد درخواست های اولیه بست نشینان را به ترتیب زیر بیان می کند:« اول عزل علاء الدوله از حکومت تهران ،دوم عزل مسیو نوژ از ریاست گمرکات و غیره ،سوم امنیت دادن به همراهان ایشان بعد ازآمدن به شهر،چهارم برگردانیدن مدرسه خان مروی به اولاد حاج میرزا حسن آشتیانی ، پنجم سیاست نمودن عسگرنام ،گاریچی راه قم بواسطه شرارتی که در راه کرده، ششم تجلیل نمودن از میرزا محمد رضا یکی از علمای کرمان که از طرف حکومت کرمان به او بی احترامی شده است،هفتم بر داشتن قیمت تمبر دولتی از مستمریات رو حانیون»2

بدیهی است مواد مندرج در مطالبات بست نشینان بیش از پیش فرضیه اخیر را تایید می کند. در واقع فهرست مطالبات، نشان دهنده این است که بازار و روحانیت به چیزی جز منافع مادی و منزلتی خویش نمی اندیشیدند چنانکه حتی یک نکته از ابتیاع حقوق مردم نیز در متن آن بکار نرفته بود!

"دولت آبادی" یاد آور می شود که درایت و دوراندیشی وی و روشنفکران هم مسلک او موجب شد تا تاسیس عدالتخانه به مطالبات بست نشینان اظافه گردد و سپس در کش و قوس بین متحصنین و هیات حاکمه باز دخالت ایشان موجبات الحاق تاسیس مجلس شورای ملی بر مفاد مورد اشاره را فراهم آورد.3

در واقع روشنفکران انقلابی با تاسیس تشکلی بنام انجمن ملی ،عملا رهبری معنوی انقلاب را در دست داشتند و با درایت و موقعیت شناسی ،خواسته های صنفی بازار و رو حانیت را به سمت یک حرکت انقلابی جهت دادند.این انجمن در بحبوحه انقلاب با بیش از شصت عضو و کمیته ای بالغ بر نه نفر ،عملا گرداننده انقلاب بود.

در قطعنامه ،انجمن به صراحت چنین آمده بود:«از میان روحانیت متنفذ تهران با آن هایی که جسارت و شجاعت دارند بدون اینکه از منظور ما آگاه شوند،همکاری کنیم»4

در اصل چهاردهم این قطعنامه نیز درج شده بود « برای اینکه از اول کار دچار حمله مخالفان و مستبدان و ملاهای ریاکار نشویم،رفقا باید تمام مطالبی را که به وسایل مختلف منتشر می کنند با احکام مطابق کنند و چیزی که حربه تکفیر به دست بد خواهان بدهد ننویسند»5

تمام این قضایا در حالی اتفاق می افتاد که هیات حاکمه همچنان با مقاومت از منافع و اقتدار از دست رفته خویش دفاع می کرد.حاکمان به درستی دریافته بود که روحانیت و بازار نسبت به تاسیس عدالتخانه و مجلس شورای ملی،در مقایسه با سایر مطالبات صنفی خویش ،چندان جدی نیستند.بنابر این به خواسته های آنان با تردید می نگریست. افزون بر آن به نقش روشنفکران در القای نظرات دموکراتیک به مفاد در خواستی ایشان نیز پی برده بود.مخالفت صریح روحانیت نسبت به فرایند مدرن سازی در طول آن سالها این حق را در ذهن هیات حاکمه ایجاد کرده بود تا با تردید به خواسته های آنان بنگرد.

در صحبت های علاءالدوله خطاب به یکی از این روشنفکران آمده است:«عقیده شما این است،دولت هرچه این چهار نفر آخوند می گویند ،باید بشنود...آن ها خودشان مخل عدل و امنیت هستند.ما هر وقت بخواهیم دست به این کار بزنیم،همین اشخاص مانع خواهند شد، حالا خودشان عدالتخواه شده اند...دروغ می گویند. جوان های آنها دلشان می خواهد پیش پایشان مانند زمین امین السلطان تا محضر اتابک اعظم صاف باشد،هر ساعت بخواهند بروند روزی چند توسط کنند و مبلغی فایده ببرند،عدل کدام است حساب و کتاب چیست6

نگاه علاءالدوله به مطالبات روحانیت بیانگر نگرش هیات حاکمه به ایشان بود .از سوی دیگر حاکی از این واقعیت است که روحانیت و حاکمان همواره بر سر پایگاه اجتماعی و مشروعیت قدرت رقابتی مفرط داشتند.

حاکمیت که از قبل در ماجرای جنبش تنباکو از روحانیت شکست تلخی خورده بود،این بار می خواست در مقابل ایشان بایستد ولی روشنفکران ایرانی با درایتی خاص شرایطی را فراهم آوردند که حاکمان مستبد و در عین حال بی اقتدار قاجار توان رو یا رویی با آن را نداشته باشند. جالب اینکه مشروطه دو بازنده اصلی داشت.این دو بازنده در واقع حاکمان وقت و روحانیت بودند.چراکه نظام حاکم نه تنها اقتدار خود را از دست داد بلکه به تدریج از امکانات مالی نیز کم بهره گشت.به نظر نگارنده بازنده اصلی این فرایند روحانیت بود چراکه نه تنها به لحاظ منزلتی بسیار افول کرد بلکه بسیاری از امکانات مالی و سازمانی خود را از دست داد.دستگاه قضا،آموزش،مو قوفات از جمله امکاناتی بود که بعد از مشروطیت به تدریج از دست روحانیت خارج شد.

ناگفته نماند درباره نقش روحانیت در انقلاب مشروطیت بسیار مبالغه شده،بعضی طوری القاء می کنند که گویی روحانیت پدر فکری و معنوی مشروطیت بوده در حالی که وقتی به نوشته ها و آثار آنان در باب مشروطیت می نگریم متوجه این نکته می گردیم که ایشان از کمترین شناخت نسبی به مشروطه بر خوردار بودند.

آیت الله طباطبایی که از او به عنوان یکی از ارکان مشروطیت نام برده می شود به صراحت می گوید:«ما ممالک مشروطه را که از اول ندیده بودیم و لی آنچه شنیده بودیم و آنهایی که ممالک مشروطه را دیده بودند به ما گفتند مشروطیت موجب امنیت و آبادی مملکت است»7

نگارنده بسیاری از متون مکتوب و حتی نامه های آن دوره را مطالعه کرده ،صادقانه بگویم چیزی مبتنی بر شناخت و درک نسبی روحانیون از مشروطیت و حاکمیت قانون نیافتم.

این در حالی است که بازار از این کشاکش بهره های فراوانی برد چراکه یک نظام قانون مند بهتر می توانست تامین کننده منافع مادی ایشان باشد تا نظام حاکم که دائما بر مالکیت بازار دست اندازی می کرد. اما آنچه مسلم است پیوند بازار و روحانیت هیچگاه قطع نگشت .

با این وجود در شرایط فعلی که بسیار همسان با شرایط مشروطه است ،دوستان باید توجه داشته باشند تا از درس های پر تکرار تاریخ بیشتر بیاموزند چراکه روحانیت اگرچه تغییر چهره داده ولی هنوز بر مقاصد زاتی خود یعنی انحصار طلبی تاکید می ورزد و هنوز خود را قیم و ولی مردم می پندارد خنثی سازی این مساله ممکن نیست جز اینکه روشن اندیشان سکولار بیش از گذشته و خیلی جدی تر به چگونگی ماهیت این قشر سنت گرا بیاندیشند.

پی نوشت ها:

1-برار،ویکتور-سید ضیاالدین دهشیری-دانشگاه تهران-1355-ص7-8

2-دولت آبادی ،یحیی-کتاب یحیی- -عطار-1371-جلد دوم-ص222

3-همانجاص22

4-ملک زاده ،مهدی-تاریخ انقلاب مشروطیت ایران-نشر علمی-ص238

5-همانجا ص242

6-امیراحمدی،مهران-جدال دموکراسی با استبداد در ایران-نشرفرهنگ-تهران-1383-ص106

7-مذاکرات مجلس -14شوال1325

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر