بالاخره انقلاب لیبی پوست انداخته و بعد از سقوط دیکتاتور خود شیفته ی صحرا، مصطفی عبدالجلیل ،رئیس شورای انتقالی لیبی بدون در نظر گرفتن استانداردهای حقوق بشری و ارزش های سکولاریستی،عملا اعلام کرد که نظام آینده لیبی بر اساس شریعت اسلامی بر پا خواهد شد . این در حالی است که علی اکبر صالحی وزیر خارجه ایران ضمن تبریک این موفقیت ، او را به تهران دعوت کرده است .افزون بر آن همین چند هفته پیش جمع کثیری از اسلام گرایان مصری در میدان التحریر جمع شده و یکی از حاضرین آن جمع در گفتگو با یکی از رسانه های غربی بیان داشت ، چرا ما که در اکثریت هستیم نباید در قدرت سهیم باشیم . شوربختانه احزاب تندرو و اسلامی تونس نیز در انتخابات اخیر به پیروزی قابل تصوری رسیده اند. در این شکی نکنید که مردم لیبی ،تونس،مصر و سایر ملل خاورمیانه بیش از هر زمانی استعداد روی آوری به نظامی مبتنی بر شریعت را دارا می باشند و اگر همین حالا یک رفراندوم در کشورهای ذکر شده بر گزار گردد اکثریت مردم به نظام دینی اشتیاق نشان خواهند داد. اما آنچه مسلم است دیری نخواهد انجامید که رویاهایشان در دریای بی رحم و خروشان دیکتاتوری مذهبی غرق خواهد شد.گویا در این نقطه از کره زمین هنوز مردمانش نمی خواهند از تجربه مردم ایران در سال 57 عبرت گرفته و بیاموزند و هنوز درس پر تکرار تاریخ در اذهان مردمان ذوق زده و رها یافته از استبداد ، جایی ندارد. یا د سخنی پربار از احمد کسروی افتادم که سال ها قبل گفته بود ،مردم ایران یک نوبت حکومت به آخوندها بدهکارند. شاید اگر کسروی زنده می بود نتایج پیش بینی اش را به این گستردگی آن هم خارج از مرزهای کشورمان به آسانی باور نمی کرد .اما آنچه مسلم است ، خاورمیانه پیر و کهنسال در حال تجربه دوران جدیدی از جزم اندیشی و واپسگرایی است که بیش ازپیش زندگی مردمانش را با مخاطرات جدی روبرو خواهد ساخت .البته داستان ما ایرانیان اندکی متفاوت است چراکه ملت ایران در حال باز پرداخت آخرین اقساط این باجگیری رذیلانه است و دیری نخواهد پایید که دوران طلایی مردم ایران در آینده ای نه چندان دور از رویا به واقعیت تبدیل گردد.این در حالی است که مردمان بخت برگشته عرب ،تازه در ابتدای پرداخت هزینه سنگیی هستند که بر خاسته از ضعف ساختارهای فرهنگی ایشان است. فرهنگی که بیش از آنکه از واقعیات زمینی نشات گرفته باشد از آرزوهای آسمانی ارتزاق می کند.
و اما این مقدمه را از این جهت بیان کردم که در روزهای اخیر رویکرد سکولاریسم ومروجانش بیش از پیش نه تنها از جانب مذهبیون بلکه از سوی برخی مدعیان دموکراسی مدرن نیز هدف ملامت قرار گرفته بطوریکه دوستان غافل از بار معنایی و مصادیق مترتب برآن، مفاهیمی را القا می کنند که خارج از مختصات نگاه جامعه شناسانه است.
باری این مساله باید برای بسیاری از ایرانیان روشن گردد که آیا دموکراسی هدف است یا یک رویکرد و یا فرایندی برا ی رسیدن به یک جامعه مبتنی بر ارزش های انسانی و ده ها مولفه دیگر؟ و آیا دموکراسی محض که به معنای خام و نتراشیده آن چیزی نیست جز حق حاکمیت مردم بر مردم ،می تواند بشر را به آمال و آرزوهای خود برساند.و یا دموکراسی به معنای تخصصی آن باید بر ارکانی چون سکولاریسم ،آزادی بیان،حق تجمعات...و سایر موازین حقوق بشری استوار گردد که آن را در مقابل تهدیدات پیشرو مصون دارد؟ یا اینکه اکثریت به هر نحوی حق آن را دارد تا آزادی های فردی و یا حقوق اقلیت را نادیده انگارد؟ قطعا ممکن است برخی بدون توجه به کارکرد نظری و عملی مفاهیم یاد شده و بی توجه به پاسخگویی به سوالات اینچنینی همچنان در فضای رسانه ای طوری القا کنند که دموکراسی بدون پیش نیاز های الزام آور همچون موازین حقوق بشری و سکولاریسم می تواند جامعه ایرانی را به آرزوهایش برساند!
اما آنچه مسلم است و آنچه که حداقل در تاریخ نیم قرن اخیر شاهد آن بوده ایم، دموکراسی بدون الزامات یاد شده ره به جایی نخواهد برد جز منزلگاه استبداد امتداد یافته در بستر تاریخ. یعنی همان راهی که سه دهه قبل بر ما تحمیل شد و اکنون گریبان جهان عرب را گرفته است .البته وجدان جمعی مردم ایران تحت فشار هایی که در طول این سی اندی سال بر آن وارد شده، خود بهتر از هر مرجعی پاسخ این سوالات را یافته و حد اقل به این درک جمعی رسیده است که نباید فارغ از الزامات یاد شده به ترسیم راه آینده اش امیدوار باشد ،چیزی که برخی دوست نمی دارند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر