بی شک کلمات و واژه ها در اذهان توده ها ی انسانی دارای بار معنا داری اند که هریک بنابر برداشت های عمومی قادرند تا کارکردهای متفاوتی ایفا نمایند. واژگانی که می توانند تداعی کننده بسیاری از باید ها، نباید ها ،ارزش ها ... و ده ها مولفه مفهومی باشند. برای مثال کلماتی چون ملت و مردم اگرچه در نگاه عامیانه دارای معنای مترادفی می باشند اما وقتی ژرف تر به این دو نگریسته می شود متوجه این نکته می گردیم که هریک بنابر کاربرد هایی که از جانب افراد استفاده می گردند دارای بار مفهومی متفاوتی اند. به طوریکه وقتی کلمه ملت در متنی یا سخنی به کاربرده می شود بیشتر ذهن آدمی به یک مجموعه افراد انسانی منسجم سوق داده می شود که دارای ویژگیهایی خاص به لحاظ زبانی،نژادی...وجغرافیایی اند افزون بر آن بیش از پیش در بر انگیختگی احساسات جمعمی موثر واقع می گردد. از سوی دیگر واژه مردم که کمتر دارای حس ناسیونالیستی است بیشتر تداعی کننده اجتماع و جمعی است که زیست مشترک فارغ از علایق افراطی مبتنی بر یک زبان و نژاد واحد، گرد آورنده آن است. اما چرا این مساله باید مطرح گردد ؟
بی شک آینده ایران بعد از گذر از نظام دیکتاتوری فعلی دستخوش تغییرات عدیده ای خواهد گشت که شاید اگر غفلتی از سوی بر خی از اکتیویست های سیاسی صورت گیرد شاهد مختصات جدیدی از ایران خواهیم گشت که قطعا به نفع تک تک مردم ایران نخواهد بود. چراکه تنوع فرهنگی ،زبانی ،نژادی ...و ده ها مولفه دیگر انسانی در کشورمان شرایطی را فرا هم آورده تا برخی به واسطه جهل مفرط که مختص ناسیونالیسم ملی- قومی است از آن به عنوان دست آویزی در جهت مقابله با یکپار چگی ایران استفاده کنند .این در حالی است که بسیاری از همسایگان مترصد فرصتی اند تا به نحوی زیست مشترک هزاران ساله ایرانیان را به خطر اندازند و با تحریک بر خی گروه های فرصت طلب، حق حیات جمعی ما را با مطر ح کردن کاستی هایی که بر اقوام ایرانی در طول این سال ها تحمیل شده مستمسک تجزیه ایران نمایند.
براستی برای برون رفت از این مخاطره احتمالی چه باید کرد. آیا باید بسان گذشتگان بر طبل ناسیونالیسم افراطی کوبید یا در راهی قدم نهاد که فارغ از جباریت دولت مرکزی، موجبات رضامندی اقوام ایرانی را در زیستی مشترک و رضامند فراهم آورد؟
به نظر می رسد اکتویست ها سیاسی و دوستداران یکپارچگی ایران باید با عبور از رویکردهای ملت پرستانه و توجه به باورهای مردم دوستانه ،شرایط روحی جدیدی را در وجدان جمعی مردم ایران خلق کنند تا برای برخی از اقلیت های قومی حس ضعف و دون پایگی در برابر فرهنگ غالب کنونی پدیدار نشود . چنانچه وقتی از زبان به عنوان یکی از شاخص های وحدت ملی صحبت می کنیم نه به این معنا باشد که حس بر تری طلبی قومی خاص را القا کنیم بلکه باید توجه داشته باشیم زبان فقط یک ابزار ارتباطی بین انسان هاست که به تعامل و درک مشترک آدمی از هم کمک می کند وچون اکثر مردم ایران می توانند بواسطه این زبان درک متقابل و بهتری با هم داشته باشند آن را در الویت اول خویش در ارتباطات روزمره در نظر گرفته اند.
افزون بر آن تاکید بر انگاره های نژادی و مذهبی آن هم در هزاره ای که بشر در حال عبور از مرزهای نژادی ...وجغرافیایی است نه تنها به زیست مشترک ما ایرانیان کمک نمی کند بلکه می تواند مخاطرات احتمالی غیر قابل جبرانی برای مردم ایران فراهم آورد.
مگر نه اینکه در قلب ارو پا مردمانی فارغ از عناصرنژادی، زبانی... و دین مشترک اینگونه انسان مدارانه دور هم گرد آمده اند تا کشور منحصر به فردی چون سوییس را خلق کنند؟ قطعا نیاز به زیست مشترک در سایه احترام متقابل به ارزش های قومی موجب گشته تا مردمان آن کشور از سه فرهنگ متفاوت آلمانی ،فرانسوی و ایتالیایی به دور از هرگونه معضلی در کنار هم به زیست مشترک ادامه دهند.
متاسفانه در گفتمان و استخدام کلمات و واژگانی که این روز ها در فضای رسانه ای از جانب برخی از فعالان سیاسی منتشر می گردد شاهد این نقصان می باشیم. بطوریکه برخی بدون توجه و احترام به سایر اقلیت های قومی ،با تاکید بر ناسیونالیسم افراطی طوری بر افکار عمومی القا می کنند که قطعا باعث کدورت سایر اقوام ایرانی را فراهم می آورند.این رویکرد نه تنها به حفظ و انسجام جامعه ایرانی کمک نمی کند بلکه باعث می گردد تا نیروهایی که به هر علت پتانسیل گریز از زیست مشترک و همگانی را دارا می باشند بیش از پیش به تقویت پایگاه خود در بین اقوام مذکور، بیافزایند.
و اما حرف آخر: کسانی که ایران و مردمانش را دوست می دارند و خواهان ایرانی دموکرات،آزاد و یکپارچه هستند،بهتر است به تاریخ همین دو دهه اخیر کشورهای حوزه بالکان به خصوص یوگسلاوی سابق نگاهی بیاندازند که چگونه ژنرال های راسیست دست به دست هم داده وبا افکار غیر انسانی مبتنی بر ناسیونالیسم افراطی ،نه تنها دست به جنایات بشری متعددی بر علیه سایر اقوام آن کشور زدند بلکه موجبات فروپاشی یوگوسلاوی سابق را پدید آوردند. به راستی نضج و پاگیری اندیشه تجزیه طلبی در هر کشوری از کجا آغاز می شود ؟ و چرا سوییس تجزیه نگشت ولی یوگسلاوی آن گونه تکه پاره شد؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر