وقنی چند سال پیش در سمیناری که مشترکا توسط «انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران» و «فدراسیون بینالمللی روزنامهنگاران (IFJ)» در تهران برگزار شد عنوان کردم که روزنامهنگاری ایرانی باید به عنوان یک متد و الگو در بحث ژورنالیسم مورد تامل و توجه جدی قرار گیرد، برخی از همکاران سرشناس بر من خرده گرفتند! شاید خود را آن گونه که شایسته بود باور نداشته و یا تصور نمیکردند که روزنامهنگار ایرانی در آینده، مرزهای نوینی را در امر اطلاع رسانی به لحاظ تکنیکی- محتوایی خواهد گشود که مورد تحسین آگاهان این رشته قرار میگیرد.
روزنامهنگار ایرانی در بحبوحه تحولات اخیر کشورمان به رغم محدودیتهای مضاعف و حتی نداشتن رسانههای آزاد و مستقل با استفاده از کوچکترین روزنهها، فضاهای بزرگ برای فعالیت خود مهیا ساخت. این رویکرد به نظر نگارنده یک مبارزهی همهجانبه برای بقا و ماندگاری است که همکاران ما بهخوبی از پس آن برآمدند.
افزون برآن روزنامهنگار ایرانی به خوبی نشان داد که علاوه بر وظایف تخصصی، اهتمام جدی به مسایل پیرامون خود دارد، به عبارت دیگر در غیاب نهادهای مدنی و سیاسی قدرتمند، این طیف از همکاران، بار سنگین سایر نهادها و اقشار اجتماعی را نیز به دوش کشیده و امروز به عنوان نوک پیکان تحولات مدنی- سیاسی قرار دارند.
این خصیصه شاید خارج از مختصات مرزهای شناخته شده ی ژورنالیسم باشد، اما یادمان باشد که روزنامهنگار نیز مانند سایر اقشار اجتماعی علاوه بر وظایف تخصصی، نقشهای مدنی- سیاسی متنوعی دارد که تفکیک آنها از هم، حداقل در شرایط موجود، چندان معقول به نظر نمیرسد. به جرات میگویم جامعه مطبوعاتی ما در طول این سالها عملا بار یک ملت را بر دوش کشیده و همچون کاتالیزوری به عمق و ژرفای حرکتهای مدنی- سیاسی وسعت بخشیده است.
البته این جهتگیری و گریزناپذیری نسبت به ایفای نقشهای وسیع و پررنگ در ساخت و بدنه اجتماعی، ریشه تاریخی در تحولات سیاسی این دیار دارد. ناگفته نماند از مشروطه تا به حال، این روزنامهنگاران بودند که علاوه بر آگاهیرسانی، تولید فکر کرده و ترسیمکنندهی بسیاری از جنبشهای انقلابی در ایران بودند. بیجا نیست که یادی از شهدای اهل قلم چون نسیم شمال، میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل و فرخی یزدی کنیم که شرف اهل قلم این دیار بودند.
اما چرا چنین مطلبی را در شرایط فعلی عنوان کردم. در روزهای اخیر شاهد آنیم که بر خی از دوستان روزنامهنگار، به بعضی از همکاران خود خرده میگیرند که چرا از وظیفه اصلی خویش یعنی اطلاع رسانی صرف، بازماندهاند و بر خلاف اصول حرفهای، وارد حوزههای دیگر سیاسی- مدنی شدهاند؟
یادآورم میشوم روزنامهنگار ایرانی نیز همچون سایر اقشار اجتماعی وظایف و تکالیفی عمومی دارد که باید در انجام آنها نه تنها از دیگر طیفهای جامعه عقب نیافتد، بلکه به واسطه ماهیت کاری خویش بسان پیشقراول در صف اول آن تحولات حرکت کند.
به دیگر سخن مولفه سیاست نه تنها امری خاص و غیر قابل دسترس نیست، بلکه بهواسطه نشاتگیری مشروعیت آن از خواست همگانی و مطالبات عمومی، عملا عامترین مولفه در هر جامعهای است. از این رو داخل شدن روزنامهنگاران در این مولفه چیز غیرمعمول و عجیبی نیست. اما آنچه مسلم است، روزنامهنگار باید صف خود را از سیاستمداران جدا کرده و جزو منتقدان قدرت باشد و هیچگاه استقلال خویش را از دست ندهد.
اینکه روزنامهنگاران ایرانی در صف اول دروکنندگان جوایز حقوق بشریاند و یا پسوندهای متنوع دیگری بر آنها مترتب است، نه تنها ایرادی شمرده نمیشود بلکه نشاندهنده بالندگی جامعه مطبوعاتی ماست و به خوبی نشاندهنده این مضمون است که روزنامهنگار ما علاوه بر انجام وظایف تخصصی، بیش از هر قشری در تکالیف و مسولیتهای اجتماعی موفق و موثر بوده است.
قطعا اقبال عمومیروزنامهنگاران ایرانی در نزد توده مردم نشات گرفته از در پیش گرفتن چنین رویکردهایی در قبال جامعه است و الحق که همکاران ما به خوبی در طی این سالها نشان دادهاند که چشمان راستین مردم در بازنمایی حقایق و ترسیم افقهای نوین در آیندهاند. شجاعت و شهامت فعالان رسانهای در بستر سازی لازم جهت تسریع جنبشهای سیاسی- مدنی و متعاقب آن پرداختن هزینههای سنگین در قبال آن بهترین دلیل بر این مدعاست.
و اما حرف آخر: بگذارید روزنامهنگار ایرانی با پسوندهای زیبا و ژرف صرف شود تا روزنامهنگار صِرف. یادمان باشد این چیزی نیست جز خواسته مردم ایران از روزنامهنگاران وطنشان!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر